حرفای قلمبه سلمبه سایان
عروسک مو فرفریه من... این روزها حرفایی میزنی که انگشت به دهن میمونم... به قول بابا میگه این حرفارو از کی شنیده؟؟؟ چند روز پیش رو تخت خوابیده بودم تو هم طبق معمول داشتی با لوازم آرایش بنده بازی میکردی که رو کردی به من و گفتی مامان من دیگه به تو احتیاج ندارم!!! من یا اینکه جدیدا وقتی گریه میکنی دوتا دستات رو میزاری رو سرت و میگی خدایا چیکار کنم.... اینا همش تقصیر منه... یعنی چیکار کنم خدایا... وای خدایا حالا چیکار کنم بازم من چند روز پیش داشتی منو صدا میزدی منم مشغول سشوار زدن بودم هی چند بار گفتی مامان...مامان یه دفعه داد زدی خانمها...آقایان منو نگاه کن نمیدونم این حرفا و کارارو از کجا یاد گ...
نویسنده :
مامان سمیرا
17:43